شهرستان ثلاث باباجانی
ثَلاثِ باباجانی یکی از شهرستانهای استان کرمانشاه ایران است. این شهرستان، در سال ۱۳۸۱ به عنوان شهرستان شناخته شد. مرکز این شهرستان شهر تازهآباد با جمعیتی بالغ بر دو هزار و پانصد نفر می باشد است. ازگله دیگر شهر آن است. به سبب سکونت سه طایفه مهم باباجانی (باباجائی / باوهجانی)، قبادی و ولدبیگی، نام ثلاث به این شهرستان اطلاق شدهاست.[۱]
تقسیمات کشوری
این شهرستان دو بخش، شش دهستان، دو شهر و ۲۵۲ روستا دارد و هم مرز با کشور عراق است. وسعت این شهرستان حدود 5000 کیلو متر مربع و جمعیت آن چهل و دو هزار نفر میباشد.
- بخش مرکزی
- دهستان خانهشور
- دهستان دشت حر
- دهستان زمکان
شهرها: تازهآباد
- بخش ازگله
- دهستان ازگله
- دهستان جیگران
- دهستان سرقلعه
شهرها: ازگله
شهرستانثلاث باباجانی در فصل بهار طبیعت بسیار زیبایی دارد.منظره های بسیار دیدنی گردنه "سیاتایر" و "سراوژه" و "یک شبی" و ... چشم هر بیننده ای را خیره میکنند. چشمه "ریزه" که در درمان بیماری های کلیوی بسیار موثر است در این شهرستان است .این چشمه در 20 کیلومتری شرق شهر تازه آباد (مرکز شهرستان ثلاث باباجانی) قرار دارد. از کوه های شهرستان ثلاث باباجانی می توان به سارون(sarawan)، بنی گز، شِفیله، بَمو، دالاهو، نور، قجر، دری و ... اشاره کرد که دارای ماظر دلربایی هستند.کوههای منطقه دارای گیاهان دارویی فراوانی می باشند رود زمکان پر آب ترین رود شهرستان میباشد−
پیشینه
در تقسیمات کشوری ۱۳۱۱ ش، نام «باباجانی کردستان» به عنوان بلوک ذکر شدهاست. در ۱۳۳۱ خ.، «بخش ثلاث» مشتمل بر دهستانهای باباجانی، قبادی و ولدبیگی / سرقلعه ولدبیگی و ۱۰۸ آبادی، یکی از بخشهای شهرستان کرمانشاهان در استان پنجم بود. در ۱۳۵۵ خ.، بخش باباجانی به مرکزیت آبادیِ اَزْگَله در شهرستان پاوه تشکیل شد و مشتمل بر دهستانهای خانهشور، ازگله، جیگران و سرقلعه بود. در خرداد ۱۳۸۱، به موجب تصویبنامه هیئت وزیران، این بخش از شهرستان جوانرود جدا و شهرستان شد.[۲] دهستان سرقلعه 23-چفته سفلی24-رویله حسن25- مامیشان
جوانرود-(کردی=جوانرو یا قلای جوانرو)
جوانرو |
||
کشور
|
||
نام(های) دیگر
|
قلای جوانرو
|
|
نام(های) قدیمی
|
جوانرو
|
|
مردم
|
||
زبان گفتاری
|
||
مذهب
|
سنی شافعی
|
|
جغرافیای طبیعی
|
||
ارتفاع از سطح دریا
|
۱۳۳۹متر
|
|
اطلاعات شهری
|
||
۰۸۳۲
|
||
جوانرود-(کردی=جوانرویا قلای جوانرو)
|
محتویات
|
- ۱ - حسین بیگ وکیلی جوانرودی از رهبران سیاسی اجتماعی، زندانی سیاسی زمان رضا شاه، پیشمرگه، فعال در مبارزات کُردها در ایران و عراق، شاعر و ...
- ۲ - علامه ملّا عبد المجید موحّد نادری (( مجتهد مشهور و به نام جوانرودی))
- ۳ - استاد سید محمد طاهر هاشمی (سیدزاده هاشمی) شاعر، مورخ و استاد خوشنویسی کشور
- ۴ - علامه ملا محمد امین کلاش
- ۵ - محمد بیگ وکیل جوانرود، از رهبران سیاسی اجتماعی، زندانی سیاسی زمان رضاشاه، پیشمرگه، فعال در مبارزات کُردها در ایران و عراق
- 6 - لطف الله شاعر
- 7 - آغا عنایت، زندانی سیاسی زمان رضا شاه، شاعر
- 8 - محمدبیگ رستمی،زندانی سیاسی زمان رضا شاه، شاعر
- 9 - مولوی تاوگوزی (ملقب به معدومی)شاعر، عالم دینی و عارف
- 10 - میرزا احمد محمدی (ملقب به میرزا احمد دهباشی)شاعر
- 11 - خانای قبادی، شاعر
- 12 - میرزا عبدالقادر پاوه ای، شاعر
- 13 - محمدعلی سلطانی، نویسنده و مورخ
- 14 - ملا محی الدین صالحی، شاعر و نویسنده و مورخ
- 15 - حاجی ماموستا شیخ محمد سعید نقشبندی، عالم دینی، شاعر، عارف و ...
روانسر
|
|
کشور
|
|
مردم
|
|
زبان گفتاری
|
|
مذهب
|
|
جغرافیای طبیعی
|
|
ارتفاع از سطح دریا
|
۱۳۶۲متر
|
روانسر
|
- غار قوری قلعه (اواخر دوره ساسانی و اوایل اسلامی)
- تپه های سه گانه موسایی (از اواخر دوره نو سنگی -حدود ۷ هزار سال پیش- تا دوره اسلامی)
- غار کولیان و غار سراب جاوری (از دوره پارینه سنگی میانی -حدود ۵۰ هزار سال پیش- تا اواخر دوره فرا پارینه سنگی- حدود ۱۲ هزار سال پیش-)
- گوردخمه تاق فرهاد (متعلق به دوره هخامنشی)
- تپه کانی واین (متعلق به دوره اشکانی)
- گورستان اسلامی (دورهٔ صفویان و قاجاریه)
عزیز ویسی فرزند متاع میرزاییه در سال 1968درروستای(درنه سلاسی باوه)از توابع استان کرمانشاه شهرستان جوانرود پا به دنیا نهاد.
تا سن10سالگی در روستا سکونت داشت و سپس به شهرستان جوانرود آمد.
وی مدت18سال است که مشغول کاری هنری می باشد و در طول کار هنریش 22 کاست وچندین آهنگ و کنسرت در ایران از جمله شهرهای(تهران.کرمانشاه.کردستان بخصوص مریوان. سنندج وسقز)اجرا نمود.
وی همچنین کنسرت در کشورهای اروپایی از جمله انگلیس وشهرهای(لندن.بیرمیگام.لیدزوپورسموس)به اجرا نمود. و نیز چندین کنسرت در کردستان عراق به اجرا کرد که از معروفترین البوم های ایشان(سهندوبه مو)می باشد .عزیز ویسی داری سه فرزند به نام های (سهند.سروه وسونیا)می باشد وهمچنان در شهرستان جوانرود سکونت داشته ومشغول کار هنری است.
«عزیز ویسی» یکی از مشهورترین نام ها در دنیای موسیقی غیررسمی کردی است، خواننده ای با طرفداران بی شمار. کسی که نامش با موسیقی شاد کردی و «هلپرکی» پیوند خورده است. این روزها «عزیز ویسی» این جا، آن جا، و همه جاست. کافیست یکی از شبکه های کردی ماهواره ای را باز کنی تا تصویر او را در حال خواندن و «هلپرکی» کردی ببینی. طی این سال ها تب «عزیز ویسی» همه جا را فرا گرفته.
او که روزگاری با «هلپرکی» شیرین اش معروف بود (و در این میان از طعن و کنایه مردم هم بی نصیب نبود)، حالا شبکه های ماهواره ای کُردی برایش سر و دست می شکنند و از آسیا، اروپا، آمریکا و استرالیا دعوت نامه های متعددی برای برگزاری کنسرت دارد. او و موسیقی ویژه اش حالا تبدیل به یک پدیده فراگیر شده اند و هزاران هواخواه دارد.
عزیز ویسی تاکنون کارهایی همانند: «بمو» ( کوهی در منطقه ثلاث باباجانی)، «سهند»، «سوما»، «دیلان» و «سروه» را در کردستان عراق، ترکیه و سوریه منتشر کرده که هر کدام به نوبه خود بسیار پرفروش بوده اند.
وی این روزها در تهران سخت مشغول ساخت کلیپی به نام «کراس رش» است که قرار است به زودی منتشر شود. همچنین وی هم اکنون دبیر بخش هنری دوهفته نامه عربی کُردی «العادل المتحده» را هم بر عهده دارد.
«عزیز ویسی» را در کرمانشاه ملاقات کردم. منزل او حتی اگر در شلوغی شهر و در یک مجتمع آپارتمانی باشد، باز هم با آن گیوه های خوش بافتی که درب منزلش جفت کرده، به راحتی قابل تشخیص است. عزیز ویسی بسیار مهمان نواز و خودمانی است و خیلی راحت و بی تکلف به پرسش ها پاسخ می دهد.
کاک عزیز شما نامی شناخته شده در موسیقی (غیر رسمی) کردی هستین و کارهای شما طرفداران بسیاری داره. راز این محبوبیت را در چه چیزی می بینین؟
همیشه گفتم که یک هنرمند باید خاکی و مردمی باشه. من با محبت همین مردم عزیز ویسی شدم و اگر از آن ها کناره بگیرم تبدیل به یک شخص تنها می شم. مردم آن میوه ای که در دسترسه را با دست می چینن، ولی برای میوه هایی که بالای درخت هستن سنگ پرتاب می کنن. من از آن دسته هنرمندان غیر مردمی نیستم که برایم سنگ پرتاب کنن.
هر کسی برای خود طرفدارانی دارد و من هم طرفدار دارم. البته کسانی هم هستن که از من خوششان نمی یاد. من بارها بوده که پیاده از جایی رد شدم و برخی به من کنایه انداختن و متلک گفتن. اما من هرگز به آن یک ذره خالی لیوان نگاه نمی کنم و نیمه پر آن را می بینم، آن همه محبتی که مردم به من دارن را در نظر می گیرم و اگر دو نفر آدمِ سبک هم حرفی به من بزنن به آنها اعتنایی ندارم.
البته شبکه های ماهواره ای هم در محبوبیت شما بی تأثیر نبودن؟
بله همین طوره، در گذشته «سی دی» تصویری نبود و یک خواننده از طریق کاست کارهایش را پخش می کرد. یواش یواش این امکانات فراهم شد و «سی دی» های تصویری من در اینجا و در کردستان عراق پخش شدن و بعد هم که به شبکه های کردی ماهواره ای معرفی شدم. در واقع کانال های ماهواره ای مثل «کردستان تی وی»،«زاگرس» و «کُردسَت» من را به مردم معرفی کردن. امروزه مردم چه بخوان و چه نخوان من از طریق ماهواره به خانه آنها می رم و تصویر منو بر روی صفحه تلویزیون می بینن. پس در این میان تأثیر اصلی را کانال های ماهواره ای دارن.
برخی معتقدند همین ماهواره های کردی شما را «عزیز ویسی» کردن و الا این قدرها هم معروف نمی شدین؟
خواننده باید هنری هم از خودش داشته باشه. من اگر الآن آهنگ های تکراری بخوانم، در جا می زنم و محبوبیتم از بین می ره. بسیاری از خوانندگان هستن که برنامه تازه_ای ندارن و اسمشان هم از یادها رفته. یک هنرمند باید همیشه کارهای جدیدی را به بازار بده تا جایگاه خودش را تثبیت کنه و مردم بدانن اون هنوز فعاله.
کاک عزیز برخی از اهالی موسیقی موفقیت شما را به حضور نوازنده ای به نام «مهرداد شیرویی» نسبت می دن و اعتقاد دارن که او کمک زیادی به معروف شدن شما کرده؟
تو اگر چیزی از خودت نداشته باشی کسی نمی تواند تو را به جایی برساند. مهرداد شیرویی برای خیلی از خواننده ها اُرگ زد، چرا آنها به جایی نرسیدن. من بعد از قطع همکاری با او کارهای اورژینال و پرفروش خودم را بیرون دادم.
دلیل این جدایی چه بود؟
مهرداد شیرویی نوازنده خیلی خوبیه ولی سرنوشت این طوری رقم خورد که ما نتوانستیم با هم کار کنیم. مثلاً می گفتن که «عزیز ویسی» اگر از «مهرداد» جدا بشه نمی تونه خوانندگی را ادامه بده و محبوبیتش از بین می ره. می خواستم نشان بدم که محبوبیت هر شخصی به توانایی های خودش بستگی داره و اگر برای کار خودت دل بسوزانی می توانی موفق بشی و از انجام همه کاری سربلند بیرون بیای.
من الآن از کار با «کاوه قادری» (نوازنده جدید عزیز ویسی) خیلی راضی ام. «کاوه» وقتی پیش من آمد هنوز نمی توانست کارهای منو اجرا کنه. هفت ماه تمام نذاشتم پاشو را از خانه بیرون بگذاره و فقط تمرین می کرد، الآن هر آهنگی که من بخوانم فوراً عین همونو برام می زنه و جزو بهترین نوازنده هاس. باید اجازه بدیم امثال «کاوه» هم بیان و شانس خودشان را امتحان کنن.
یادم هست در اولین اجرای تلویزیونی ات در شبکه «کردست»، با اینکه یک گروه خوب «هلپرکی» هم تو را همراهی می کردن ولی خودت هم طاقت نمی آوردی و به یکباره جلو دوربین می پریدی و «هلپرکی» می کردی، به گونه ای که تصویربردار شوکه شده بود و گاهی دوربین از شما فرار می کرد. تازه در آهنگ های چهارم و پنجم بود که او به این حرکات عادت کرد و تصویر شما را نشان می داد. چرا اینقدر به انجام «هلپرکی» اصرار داشتی؟
آن زمان خواندن همراه با «هلپرکی»، برای همه (و حتی خودم) تازگی داشت. بعد از تمام شدن برنامه شاید نزدیک به دو سه هزار «اس ام اس» برای من فرستاده شد که همگی بابت این کار اعتراض کرده بودن و حتی یکی هم نگفته بود که دستت درد نکنه، کار خوبی بود. ولی برعکس اینجا، در کردستان عراق از این سبک کار خیلی خوششان آمد.
آن اوایل از انجام این کار احساس پشیمانی نمی کردی؟
گاهی با خودم می گفتم شاید بهتر بود این کار را نمی کردم، و چون همه مردم می گفتن که کار اشتباهی کردم، من هم گاهی احساس می کردم که اشتباه کردم. ولی نا امید نشدم و این سبک کار را ادامه دادم. آن اوایل این حرکات برای مردم قابل هضم نبود اما کم کم این فضا شکسته شد و الآن اگر در آهنگ های من «هلپرکی» نباشه مردم آن ها را قبول ندارن و ازش استقبال نمی کنن. الآن دیگر اینجوری جا افتاده، خوشبختانه یا بدبختانه.
چه طور در برابر این همه فشار اجتماعی ایستادی، آیا نظر مردم برات اهمیت نداشت؟
نظر مردم برای یک خواننده مهمه و من هم به حرف آن ها احترام می گذاشتم، ولی کار خودم را هم ادامه می دادم. می دانستم که این کار (خواندن همراه با هلپرکی) در آینده با استقبال زیادی روبرو می شه و مطمئن بودم که آینده روشنی داره و حالا این سبک در میان مردم کاملاً جا افتاده.
البته قدیم اینطوری نبود و خانواده خودم هم بدشان می آمد که من «گورانی» می خواندم. بعضی از مردم هم می آمدن پیش پدرم گله می کردن و می گفتن شما که مسلمانین و به مسجد می رین و نماز می خوانین، برای چه بچه شما لوطیه!
البته یواش یواش این چیزها در بین مردم جا افتاد. یادم هست قدیم اَرگ نبود و با «ساز» و «ضرب» به جشن ها می رفتم و «ضرب» را همیشه چهار پنج خانه آن طرف تر امانت می گذاشتم. موبایل هم نبود و از قبل به همکارم می گفتم که شما برو ترمینال و سوار ماشین شو، ولی «ضرب» را جوری قایم کن که کسی نفهمه ما داریم برای چه کاری می ریم. هفت سال تمام با کمترین وسیله برای مردم می خواندم آن هم به دلیل علاقه زیادی که خواندن داشتم.
چرا این همه اصرار داشتی که همراه با خواندن حتماً «هلپرکی» هم انجام بدی؟
احساس می کردم وقتی مردم دارن با آهنگ های من «هلپرکی» انجام می دن و من بی حرکت ایستادم و در شادی آن ها شرکت نمی کنم، این کار من نوعی بی احترامی به آن هاست. دوست داشتم من هم با آنها قاطی بشم و «هلپرکی» کنم. وقتی آنها با صدای من شاد می شن من چرا به خاطر آنها شادی نکنم.
در ضمن خواننده باید بازیگر هم باشه و در کلیپ ها در کنار خواندن باید بازیگری هم انجام بده. من در کلیپ هام با ترکیب لباس کردی و «هلپرکی» مخصوص خودم و سبیل ها و خنده هایم، تبدیل به یک «عزیز ویسی» کامل می شوم.
کاک عزیز اگر پیشنهاد برگزاری یک کنسرت را به شما بدن اما به شرطی که در طول برنامه بی حرکت بر روی صندلی بشینی، آن را قبول می کنی؟
هرگز چنین چیزی را قبول نمی کنم.
چرا، مگه برای شما سخته که یک جا آرام روی صندلی بشینی؟
خواندن من با «هلپرکی» همراهه و وقتی مثل یک چوب خشک بالای صندلی بشینم و برای مردم ژست بگیرم، کسی به کارهایی که می خوانم گوش نمی ده. اگر این خواندن من با «هلپرکی» همراه نباشه و مردم برای من کف نزنن تا من ذوق کنم، دیگه شوقی به خواندن ندارم.
آیا در گذشته این کارها میان خواننده های کُرد مرسوم بوده؟
قدیم خواننده ها بیشتر با «چَپله» (کف زدن) «گورانی» می خواندن و موقعی هم که کسی با «چَپله»، «گورانی» بخواند نمی تواند همراه با آن «هلپرکی» هم انجام بده، چون خیلی زود خسته می شه. اما حالا نواختن آهنگ با نوازنده و زمانی که نوازنده مشغول نواختنه من کمی استراحت می کنم و دوباره آماده می شم.
البته در گذشته کسانی مثل «محمد صفایی» هم سبکی شبیه به این کارهای شما داشته.
بله همینطوره، من تأثیر زیادی از محمد صفایی گرفتم و علاقه زیادی هم بهش دارم. بعضی مواقع شب تا صبح با خانواده به تماشای کارهای او می شینم، کلیپ های صفایی را که می بینم انرژی می گیرم، البته چندتا کلیپ هم بیشتر نداره. کسی در «سقز» هست که چندین کار تصویری از او داره که با یک ارکستر بزرگ آن ها را اجرا کرده. امیدوارم یکی پیدا بشه و امتیازشان را بخره و در میان مردم پخششان کنه.
این شیوه هلپرکی شما مال کدام منطقه س. به نظر میاد بیشتر حرکات ابداعی خودتان باشه؟
همه این مجموعه حرکت ها را خودم با شوق و علاقه زیاد درست کردم، درست مثل یه آهنگساز که با علاقه آهنگ می سازه
گویا طبق یک قرارداد باید نفر کناری با شانه اش به شما ضربه ای بزنه تا برای «هلپرکی» به وسط میدان برید، این کار قبلاً در کجا مرسوم بوده؟
در هیچ جایی رسم نبوده و این حرکت را هم خودم درست کردم. البته الآن دیگه لازم نیست کسی با شانه به من ضربه بزنه، خودم می رم وسط و «هلپرکی» انجام می دم.
در یکی از کلیپ های شما که در ماه های اخیر از ماهواره ها پخش می شد شما نقش عاشق یک دختر میوه فروش را بازی می کردی. این یکی با کلیپ های قبلیت کمی متفاوت بود و یک داستان عاشقانه را روایت می کرد.
بله، شعر آهنگ هم درباره خودمه:
هه رمی و هه لوژه و قه یسی منم عزیزی ویسی
ئه ی کچه بوچی بی رحمی جاریک له من ناپرسی
در این کلیپ من عاشق دختری هستم که در یک روستا میوه فروشه (که نقش آن را خانم شوکا شانبیاتی بازی کرده). من می رم از مردم نام و نشان دختر را می پرسم و آدرسش را به دست میارم و می بینم که در روستایی داره میوه فروشی می کنه. من جلو می رم و خودم را معرفی می کنم که منم «عزیز ویسی».
و دختر هم باور نمی کنه و می گه تو «عزیز ویسی» نیستی. دختر هر کجا که می ره، مثلاً به باغ می ره و میوه می چینه من هم با «لندرور» به دنبالش می رم. او حرف منو باور نمی کنه و به من محل نمی ذاره و تنها در آخر آهنگه که باور می کنه که من همان «عزیز ویسی» معروفم که عاشق اون شدم. داستان این کلیپ در کردستان سی چهل سال قبل می گذره.
آقای ویسی در جوانرود همیشه یک جبهه گیری هایی بر علیه شما وجود داشته، دلیل این مسئله چیه؟
متأسفانه در جوانرود یک رقابت میان باباجانی ها و جوانرودی ها وجود داره (مثلاً این رقابت در انتخابات قبل میان طرفداران مصطفی محمدی و فتح اله حسینی هم وجود داشت) من با وجود اینکه باباجانی بودم ولی از کسی طرف داری نکردم. ولی باز جوانرودی ها می گفتن که چون من اصالتاً باباجانی هستم منو قبول ندارن.
با این حال من هرجایی که می رفتم و مصاحبه می کردم، می گفتم که جوانرودی هستم و الآن هر کس اسم جوانرود را می شنوه می گه شهر «عزیز ویسی».
حالا میانه ات با جوانرودی ها خوبه؟
بله مردم جوانرود خیلی با من خوب هستن و آن جو سابق دیگه نمانده. الان دیگه این بحث جوانرودی و ثلاثی خیلی کمرنگ شده و مردم خیلی به من احترام می ذارن.
با کرمانشاهی ها رابطه ات چطوره؟
مردم اینجا برخوردشان کمی فرق داره. بعضی جوان ها وقتی منو داخل خیابان می بینن می گن «داش عزیز هایده کوره یه؟!» (عزیز ویسی این جمله را با گویش کردی کرمانشاهی خاصی ادا می کنه.) اونا با لحنی حرف می زنن که من بترسم (با خنده). همچنین مردم جاهای دیگر وقتی می خوان با من عکس بگیرن از من اجازه می گیرن ولی در این جا بی مقدمه بهم می گن «داش عزیز باوه ایره یه ی عکسی وه گه رد یه ک بخه یمن!».
اینجا کمی خودمانی تر هستند.
کاک عزیز تا به حال آهنگ های سورانی و کرمانجی زیادی خواندی، ولی هیچ گاه تلاش نکردی که با گویش کردی کرمانشاهی آهنگی بخوانی. دلیل این کار چیه؟
مشکل اینجاست که من زیاد کرمانشاه نیستم و طرفدارانم در این شهر به جای کردی کرمانشاهی بیشتر با من سورانی صحبت می کنن، که برای من هم تمرینی برای یادگیری باشه. البته کارهایی هم پیشنهاد می شه ولی من نمی خوام آهنگی بخوانم که تکراری باشه. دنبال کاری می گردم که تازگی داشته باشه، برای همین هم هنوز کار تازه ای رو شروع نکردم. البته گهگاهی هم با خوانندگان کرمانشاهی همکاری دارم، مثلاً آهنگ «کرماشان» را با همکاری یک گروه جوان رپ کرمانشاهی خواندم.
شما هم رپ کردی خواندید؟
نه، من همین شعر«کرماشان» ( کرماشانه جی شیرانه...) را با ریتم موسیقی کردی می خوانم و آنها هم شعرهایی را با گویش کردی کرمانشاهی به صورت رپ می خوانن و در آن از کوچه و محله های کرمانشاه بحث می کنن. امیدوارم که بتوانم مجوز این کار را بگیرم و در کرمانشاه هم کلیپ آن را بسازم.
دوست داری که در کرمانشاه کنسرت برگزار کنی؟
متأسفانه اجازه برگزاری کنسرت به من نمی دن. یک انجمن خیریه برای برگزاری کنسرت از من دعوت کردن. واقعاً اگر اجازه برگزاری چند کنسرت را به من می دادن تا درآمد آن را به این انجمن برای صرف در امور خیریه بدم، خیلی خوب بود.
از این خواننده های قدیمی کُرد بیشتر کدام ها را می پسندی؟
از خواننده های قدیم کُرد کارهای کسانی مثل «حسن زیرک»، «محمد ماملی»، «طاهر توفیق»، «علی مردان» و «اسماعیل مسقطی» را دوست دارم، این ها مکتبی برای من و امثال من بوده اند.
با شعر و ادبیات میانه تان چطوره؟
شعر بعضی از آهنگ هام از کتاب شاعران قدیمی مثل «ولی دیوانه»، «هیمن»، «مولوی کرد» و اشعار کارهای کسانی مثل «طاهر توفیق» گرفته شده. از شعر کسانی که به آهنگ های من بخوره همیشه استفاده کردم.
کاک عزیز بسیاری از افراد وقتی معروف می شن دچار غرور کاذب می شن و از مردم فاصله می گیرن ولی شما هنوز در رفتارت غرور خاصی دیده نمی شه.
غرور چیزیه که انسانی بزرگ را به انسانی ضعیف تبدیل می کنه و بودش را تبدیل به نبود می کنه. درخت هر چه ثمرش بیشتر بشه افتاده تر می شه. این اخلاق بهترین اخلاقه. بالای کوه بیستون که بری و آنجا مردم را کوچکتر از خودت می بینی، غرور هم همین طوره اگر خودت را بزرگ ببینی مردم اعتنایی به تو نمی کنن. باید غرور نداشته باشی تا مردم تحویلت بگیرن.
آقای ویسی همیشه دور و بر شما شایعات زیادی شنیده می شه و هر دفعه یه حرفی برات درست می کنن، دلیل این همه شایعه که پشت سر شما راه افتاده چیه؟
اگر کسی اسم و رسمی نداشته باشه شایعه هم برایش درست نمی کنن. من تبدیل به سرگرمی مردم شدم. این مردم سرگرمی ندارن و «عزیز ویسی» سرگرمی مردم شده.
اس ام اس های طنز زیادی هم درباره شما درست شده؟
بله، مردم چیزهای مختلفی درست می کنن، حتی این ها را برای خودم هم می فرستن.
می شه چند تا از این پیام ها را برای ما هم بازگو کنین؟
برام «اس ام اس» فرستادن که عزیز ویسی به خاطر آهنگ «آوه دان جوانرو» به عنوان کشاورز نمونه شناخته شده. یا نوشتن که آب و فاضلاب جوانرود گرفتگی پیدا کرده! و دلیلش اینه که عزیز ویسی جلو سیبیل هایش را گرفته.
این چیزهایی است که درباره من می نویسن به هر حال ممنونشان هستم.
از خواندن این چیزها ناراحت نمی شین؟
این نظر مردمه دیگه و این نظرات برای من قابل احترام هستن.
کسی مثل شما با این همه مسافرت و فعالیت های هنری باید اتفاقات جالبی هم براش افتاده باشه. می شه چند تا از این خاطره ها را برای ما تعریف کنین؟
خاطره که زیاد دارم و نمی دانم کدامش را تعریف کنم. آن اوایل که تازه شروع کرده بودم به خوانندگی، رفته بودم سنندج که یک «ضرب» بخرم. موقع برگشت داخل مینی بوس خوابم برده بود. مینی بوس بین راه چپ کرد و من هراسان از خواب بلند شدم. داخل ماشین سر و صدای زیادی برپا شده بود و همه نگران سلامتی زن و بچه خودشان بودن. ولی من در این بین داد و هوار می کردم «ضربه که م، ضربه که ی من هاکو؟»
یکی از مسافرین به من گفت: «خدا خانه ات رو آباد کنه مردم سر و دستشان شکسته شده تو نگران ضرب خودت هستی؟»
این یک خاطره شیرینی است که هرگز از یادم نمی ره.
یکبار هم در بیرمنگام انگلیس یک مجسمه خیلی زیبا داخل یک پارک بود و مردم می رفتن و کنارش عکس می گرفتن. من هم با لباس کردی و با این سیبیل هام با ژست خاصی آنجا ایستاده بودم. توریست هایی که به آنجا می آمدن با مجسمه یک عکس می گرفتن و با «عزیز ویسی» سه تا عکس!
شکل و شمایل من برایشان تازگی داشت و با این «چوخه و رانک» و سبیل ها، خیال می کردن من هم جزوی از این نمایشگاه هستم.
چندتا اسم می گم نظرتان را درباره آن ها بگین؟
جوانرود
عشق، دوست داشتن و مهمان نوازی را به یادم می آره.
کرمانشاه:
یاد عشق و عاشقی و شیرین و فرهاد می افتم.
کردستان:
مادرم است.
ایران:
خاطرات تلخ و شیرین زندگی ام همه در ایران خلاصه می شود.
شادی:
یه کلمه بی مانند چیزی که همه از اون خوششان میاد. همه برای شاد شدن خانواده هایشان زحمت می کشن.
مستحق واقعی:
تا آنجایی که در توانم بوده برایشان دریغ نکردم و دریغی هم نمی کنم و حاضرم از نان داخل سفره خودم بردارم و به آدم نیازمند بدم.
در پایان اگر صحبتی دارید بفرمائید.
گله ای از شهرداری جوانرود دارم که دوست دارم آن را مطرح کنم.
خیابانی که ما ساکن آن هستیم (در شهرک فرهنگیان فاز یک جوانرود) در میان مردم به خیابان «عزیز ویسی» معروفه. مردم تقاضا کردن حالا که همه جا به جوانرود می گن شهرِ عزیز ویسی لااقل یک خیابان از این شهر به نام عزیز ویسی نام گذاری بشه. ولی متأسفانه موقع نامگذاری نام خیابان را «ساناو» گذاشته بودن. من آن زمان در کردستان عراق بودم و به همراه چند خواننده مطرح دیگه کنسرت داشتم، در آنجا به من زنگ زدن و گفتن که طرفدارهای من شبانه آمدن تابلو را پاک کردن و به جاش نوشتن «عزیز ویسی». بعد هم از این قضیه فیلم برداری شده و شکایت کردن که چرا آنها این کار را انجام دادن.
شهردار و آن هایی که در شورای شهر جوانرود هستن باید خودشان به خاطر من که این قدر برای معروفیت شهر جوانرود مثبت بودم، یک خیابان را به نام عزیز ویسی نامگذاری می کردن. آن خیابان هم چه بخوان و نخوان در جوانرود به نام عزیز ویسی معروفه و کسی نام جدیدش را نمی شناسه.
گفتگو : بهزاد خالوندی
حسن زیرک، خواننده ای تکرار ناشدنی
مختصری درباره حسن زیرک:
حسن زیرک در ۸ آذر ۱۳۰۰ (۲۹/۱۱/۱۹۲۱ میلادی) در محلهٔ قلعهٔ سردار شهر کردنشین بوکان به دنیا آمد. در سن پنج سالگی پدرش درگذشت و زندگی را در رنج گذراند. چندی در شهرهای کردستان ایران و عراق سپری کرد. یکی از شهرهایی که در آن مدت زیادی اقامت داشت کرمانشاه بود. همکاری او در این شهر با هنرمندان برجسته کرمانشاهی همچون مجتبی میرزاده، محمد عبدالصمدی، اکبر ایدی و بهمن پولکی سبب خلق آثار زیبایی شد. وقتی در عراق بود در مسافرخانه «فهندهق شمال» به شاگردی پرداخت. روزی هنگام نظافت که مشغول زمزمه یکی از ترانههایش بود مسافری به نام جلال طالبانی (رهبر رئیس جمهور کنونی دولت عراق) که در آنجا اقامت داشت با شنیدن صدای حسن زیرک او را به رادیو بغداد برد و در آنجا مشغول به کار میشود. مدتی در بخش کردی رادیو بغداد همکاری کرد. از سال ۱۳۳۷ که بخش کردی رادیو ایران در تهران گشایش یافت همکاری خود را با این مرکز آغاز کرد. آثاری که حسن زیرک در رادیو تهران به ضبط رسانید اغلب با ساز اساتیدی همچون حسین یاحقی، حسین کسایی، جلیل شهناز، جهانگیر ملک، احمد عبادی و سرپرستی مشیر همایون شهردار همراه بود.
حسن زیرک گرچه به خاطر شرایط سخت زندگی از تحصیل بیبهره ماند ولی استعداد کمنظیری در سرودن شعر و آهنگسازی کردی داشت. این استعداد به همراه صدای منحصر به فرد، سبب گردید که ترانههایش در سرتاسر کردستان محبوبیت یافت. صدای او همچنان در مناطق کردنشین و در کوچه و خیابان و از خانهها و مغازهها بگوش میرسد.
حسن زیرک با خانم میدیا زندی گوینده بخش کردی رادیو تهران ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج دو دختر به نامهای مهتاب (آرزو) و مهناز (ساکار) بود. او چند ترانه را برای فرزندانش اجرا کرده است.
حسن زیرک نه در ایران و نه در عراق روی خوشی و راحتی و آزادی را ندید. رفتار دولت وقت ایران با حسن زیرک او را دچار مشکل فراوانی کرد، به ویژه وقتی که دکتر شیخ عابد سراج الدینی رییس وقت برنامههای کردی رادیو تهران بود به او اجازه کار نداد و این کار سراجالدین چنان تأثیر منفی بر دل لطیف حسن گذاشت که دیگر به رادیو برنگشت و با دلی شکسته باروبنه خود را به سوی بغداد پیچید. در آنجا نیز او را دچار مشکل کردند. او را گرفته و روانه زندان کردند، در آنجا زیرک را به پنکه سقفی بسته و شکنجه دادند. پس از رهایی از بغداد مجدداً به تهران برگشت، در تهران نیز ساواک او را گرفت و شکنجه داد که جریان شکنجهاش در ساواک را خودش در نوار گفته که صدای او هنوز به یادگار مانده است. در سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳ در کرمانشاه بود و با رادیو کرمانشاه همکاری داشت.
سالهای پایانی زندگی زیرک در تلخی و ناکامی گذشت و چندان به آواز نمیپرداخت. در شهر بوکان قهوهخانهای دایر کرد و در میان مردمی که دوستشان داشت و دوستش داشتند آخرین نفسهایش را در رنج و بیماری کشید. در هفتم مرداد ماه ۱۳۵۱ برابر با (۲۶/۶/۱۹۷۲) در بیمارستان بوکان به علت بیماری لاعلاج چشم از جهان فروبست و بر فراز کوه نالشکینه که از کوههای زیبای آن منطقه است به خاک سپرده شد.
به نقل از ویکیپدیا
به گفته برخی از هنرمندان هم عصر با حسن زیرک، این هنرمند حدود ۱۵۰۰ ترانه کردی را اجرا کرده است که بخش عمده ای از این آثار برای اولین بار توسط خود این هنرمند اجرا شده است. یکی از آهنگسازانی که در بسیاری از آثار ماندگار حسن زیرک نقش آهنگساز و یا تنظیم کننده آثار را داشته است، هنرمند فقید مجتبی میرزاده است، که در مدت اقامت حسن زیرک در کرمانشاه، آهنگ های بسیاری را جهت اجرای حسن زیرک خلق و یا تنظیم کرده است.
اگر چه امروزه اکثر آثار حسن زیرک موجود است، ولی متاسفانه تاکنون هیچ نهاد یا گروهی دست به جمع آوری این آثار نزده است تا در دسترس عموم قرار گیرد. گفتنی است آثار حسن زیرک جدای از آواز این هنرمند، گنجینه بزرگی از ملودی های زیبای کردی است که حتی برای غیر کرد زبانان هم می تواند شنیدنی باشد.
از این رو من تصمیم گرفتم مجموعه ای از برترین آثار حسن زیرک را که بیشتر در استودیوهای رادیو تهران، کرمانشاه و سنندج ضبط شده است را جمع آوری کرده و آن را در اختیار علاقمندان قرار دهم.
این مجموعه شامل ۱۱۵ اثر می باشد که با کیفیت بسیار مناسب به علاقمندان تقدیم می شود.
نکاتی درباره این مجموعه:
فایل ها به صورت فشرده شده هستند که باید برای باز کردن آنها از برنامه Winrar استفاده کنید.
قابل ذکر است باید تمامی فایل ها را دانلود کرده و آنها را در یک پوشه مشخص قرار دهید.
پسورد فایل ها : zarbetar.blogfa.com می باشد.
در ادامه می توانید نت و اجرای ۷ اثر مشهور حسن زیرک را دانلود کنید.
( قابل ذکر است که این نت ها و اجراها از کتاب "هورام"، هنرمند گرامی آقای جلال رحیمی تهیه شده است.)
(نوازندگان سازهای تار و سه تار بهتر است که کوک سازشان را به دو - سل - ر - ر ) تغییر دهند.
باوانه که ی بابه م شور (نت)
باوانه که ی بابه (اجرای آهنگ با ویولن آقای جلال رحیمی)
کرماشان شاری شیرینه م . چهارگاه (نت)
کرماشان شاری شیرینه م (اجرای آهنگ با ویولن آقای جلال رحیمی)
لورکی و لورکی (آهنگ با اجرای ویولن آقای جلال رحیمی)
مریم بوکانی. دشتی. (صفحه اول نت)
مریم بوکانی . دشتی ( صفحه دوم نت)
مریم بوکانی (اجرای آهنگ با ویولن آقای جلال رحیمی)
ده چمه سه ر ناله شکینه . ماهور (صفحه اول نت)
ده چمه سه ر ناله شکینه ( صفحه دوم نت)
ده چمه سه ر ناله شکینه (اجری آهنگ با ویولن آقای جلال رحیمی)
سالی تازه یه وروزه. ماهور (نت)
سال تازه یه نه و روزه (اجرای آهنگ با ویولن آقای جلال رحیمی)
یار له سه فه ر ها ته وه . نوا (نت)
یار له سه فه ر ها ته وه (اجرای آهنگ با ویولن آقای جلال رحیمی)
حسن زیرک
حسن زیرک (1921-1972) خواننده ترانههای کردی در مناطق کردنشین غرب ایران بود. از وی بیش از ۱۳۰۰ ترانه و آواز به یادگار ماندهاست.
زندگی [ویرایش]
استادحسن زیرک در ۸ آذر ۱۳۰۰ (۲۹/۱۱/۱۹۲۱ میلادی) در محلهٔ قلعهٔ سردار شهر بوکان آذربایجان غربی در ایران به دنیا آمد. در پنجسالگی پدرش درگذشت و زندگی را در رنج گذراند. چندی در شهرهای ایران و عراق سپری کرد. یکی از شهرهایی که در آن مدت زیادی اقامت داشت، کرمانشاه بود. همکاری او در این شهر با هنرمندان برجستهٔ کرمانشاهی همچون مجتبی میرزاده، محمد عبدالصمدی، اکبر ایزدی، و بهمن پولکی سبب خلق آثار زیبایی شد (که برجستهترین کارهای وی میباشد).
وقتی در عراق بود، در مسافرخانهٔ «فندق شمال» به شاگردی پرداخت. روزی هنگام نظافت، که مشغول زمزمهٔ یکی از ترانههایش بود، مسافری به نام جلال طالبانی (رهبر اتحادیهٔ میهنی کردستان عراق و رئیسجمهور کنونی دولت موقت عراق)، که در آنجا اقامت داشت، با شنیدن صدای حسن زیرک، او را به رادیو بغداد برد و زیرک در آنجا مشغول به کار میشود. مدتی در بخش کردی رادیو بغداد همکاری کرد. از سال ۱۳۳۷، که بخش کردی رادیو ایران در تهران گشایش یافت، همکاری خود را با این مرکز آغاز کرد. آثاری که حسن زیرک در رادیو تهران به ضبط رساند، اغلب با ساز استادانی همچون حسین یاحقی، حسن کسایی، جلیل شهناز، جهانگیر ملک، احمد عبادی، و با سرپرستی مشیر همایون شهردار همراه بود.
حسن زیرک گرچه به خاطر شرایط سخت زندگی از تحصیل بیبهره ماند، اما استعداد کمنظیری در سرودن شعر و آهنگسازی کردی داشت. این استعداد به همراه صدای منحصربهفرد، سبب شد که ترانههایش در سرتاسر کردستان محبوبیت یابد. صدای او همچنان در مناطق کردنشین و در کوچه و خیابان و از خانهها و مغازهها به گوش میرسد.
حسن زیرک با خانم میدیا زندی، گویندهٔ بخش کردی رادیو تهران، ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج دو دختر به نامهای مهتاب (آرزو) و مهناز (ساکار) بود. او چند ترانه نیز برای فرزندانش اجرا کردهاست. حسن زیرک، نه در ایران و نه در عراق روی خوشی و راحتی و آزادی را ندید. رفتار دولت وقت ایران با حسن زیرک او را دچار مشکلات فراوانی کرد، بهویژه وقتی که دکتر شیخ عابد سراجالدینی، رئیس وقت برنامههای کردی رادیو تهران بود، به او اجازهٔ کار نداد و این کار سراجالدین چنان تأثیر منفیی بر دل لطیف حسن گذاشت که دیگر به رادیو برنگشت و با دلی شکسته باروبنهٔ خود را به سوی بغداد پیچید. در آنجا نیز او را دچار مشکل کردند. او را گرفتند و روانهٔ زندان کردند؛ در آنجا زیرک را به پنکهٔ سقفی بستند و شکنجه کردند. پس از رهایی از بغداد مجدداً به تهران برگشت؛ در تهران نیز ساواک او را گرفت و شکنجه داد که جریان شکنجهاش در ساواک را خودش در نوار گفته و با صدای او هنوز به یادگار ماندهاست. در سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳ در کرمانشاه بود و با رادیو کرمانشاه همکاری داشت.
سالهای پایانی زندگی حسن زیرک در تلخی و ناکامی گذشت و چندان به آوازخوانی نمیپرداخت. در منطقهٔ بوکان قهوهخانهای دایر کرد و در میان مردمی که دوستشان میداشت و دوستش داشتند، آخرین نفسهایش را در رنج و بیماری کشید.استادحسن زیرک درهفتم مردادماه سال ۱۳۵۱، برابر با 30/7/1972در سن ۵۰ سالگی در بیمارستان بوکان به علت بیماری از بین رفتن کبد و ناراحتیهای معده درگذشت و در دامنهٔ کوه نالشکینه به خاک سپرده شد.درهنگام مرگ استادحسن زیرک،رادیولندن ازبزرگواری اویادمی کندو می گوید،یگانه هنرمند ملت کرد دربیمارستان بوکان درگذشت .
نظر دیگران دربارهٔ حسن زیرک [ویرایش]
همسر حسن زیرک، که خود گویندهٔ بخش کردی رادیو تهران بود، مینویسد:
«حسن زیرک نزدیک به هزار ترانه در تهران و کرمانشاه اجرا کردهبود و به خاطر همین ترانههای او بود که روزانه نزدیک به دوهزار نامه ارسال میشد، و حتی درون نامه پول قرار میدادند تا ترانهٔ مورد درخواست آنان پخش شود. برنامههای کردی رادیو تهران و کرمانشاه به خاطر صدای دلنشین حسن زیرک مورد توجه همه قرار گرفته بود و آن موقع هر روز دو بار برنامههٔ «ما و شنوندگان» پخش میشد. حسن زیرک با صدای رسا و لذتبخش خود باعث معروفیت و کیفیت و شکوفایی برنامههای کردی در تهران و کرمانشاه شدهبود و سیل نامههای طرفداران ترانههای او هر روز به رادیو جاری بود. اما، با وجود اینهمه خدمت، حسن زیرک را دیگر به رادیو راه ندادند و او را از یاد بردند درحالی که در ۲۸ مرداد ۱۳۴۱، که برد ایستگاه رادیوی کرمانشاه به صد کیلووات رسیدهبود، صدای حسن زیرک به همهٔ شهرها و روستاهای کردنشین میرسید.»
شهرام ناظری، هنرمند موسیقی سنتی ایران، درخصوص صدای حسن زیرک چنین اظهار داشت:
«درخصوص مرحوم حسن زیرک، درمجموع فقط میتوانم بگویم که یک انسان نابغه به معنای واقعی بود. یعنی در همان لحظه که وارد ارکستر رادیو میشد و به اتاق ضبط میرفت، بداهتاً هم شعر میسرود، هم آهنگ میساخت، و هم آن را میخواند، که تاکنون چنین موردی در موسیقی سابقه نداشتهاست. با توجه به این نکته که ایشان سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند اما موسیقی و شعر را به صورت الهامی و حفظشده میخواند و واقعاً از افراد کاملاً استثنایی و از نوابغ موسیقی کردی بودند و بنده در میان خوانندگان کرد علاقهٔ خاصی به صدای حسن زیرک دارم.»
فاروق صفیزاده بورهکهای، از پژوهندگان معاصر، درخصوص حسن زیرک مینویسد:
«حسن زیرک بیش از هزاروپانصد ترانه ساختهاست و همهٔ آهنگهای ترانهها و بیشتر سرودههای آن را خود میساخته و میسرودهاست. از آهنگهای این هنرمند بزرگ بیشترِ ترانهسرایان امروز فارس و کُرد و بیگانه و تُرک نیز سود بردهاند و امروز هر آهنگی که پدید میآید، نشانی از آهنگهای این هنرمند را در خود نهفته دارد. هنگامی که به آهنگهای او گوش فرامیدهی، زندگی را با همهٔ آزارها و مویهها و رنجهایش درمییابی. بر همین پایه، آهنگهای حسن زیرک نشانهٔ زندگی هر کُرد آریایی رنجکشیده را در خود نهفته دارد.
مجتبی میرزاده، نوازندهٔ ویولون و موسیقیدانی که در تمام آثار حسن زیرک در دههٔ ۱۳۴۰ در ارکستر رادیو کرمانشاه نوازندگی و تنظیم آهنگهای او را به عهده داشته، درمورد این هنرمند فقید در گفتوگو با راقم این سطور چنین اظهار داشت:
«حسن زیرک، با اینکه مطلقاً سواد نداشت، اما اشعار اغلب آثارش را به صورت بداهه و در آن لحظه که میخواند میسرود. وی از حافظهای بسیار قوی در حفظ شعر و آهنگ و مقامهای کردی برخوردار بود، و باید گفت که حسن زیرک هیچگاه در موسیقی کُرد تکرار نخواهد شد، چرا که ماندگارترین و زیباترین نغمات کردی را خلق کرد، و اینک نهتنها در ایران، بلکه حتی در میان کردهای عراق، سوئد، و سایر نقاط جهان، آثار و نام و یاد او از مقام و منزلت والایی برخوردار است. بیژن کامکار، خواننده و نوازنده، با اعلام این مطلب که علاقهٔ زیادی به صدای مرحوم حسن زیرک دارد، گفتهاست:
«حسن زیرک یکی از برجستگان موسیقی کُرد به شمار میآید و خیلی از آهنگهای کردی یا فارسی که الان به اجرا درمیآید، الهامگرفته از آثار آن هنرمند است. شهرت و محبوبیت حسن زیرک فقط محدود به مرزهای ایران نیست، بلکه در کشورهای اروپایی و تمام نقاط کردنشین جهان امتداد دارد.»